دانلود تحقیق در مورد کوشیار پارسی

دانلود تحقیق در مورد کوشیار پارسی

کوشیار پارسی
اوسامو دازایی هنوزهم مدرن ترین و محبوب ترین نویسنده ی ژاپن به شمار می آید. حتا رنگین نامه های ژاپن هنوز از او می نویسند و افسانه هایی درباره ش می بافند نظیر افسانه بافی رنگین نامه های غرب درباره ی الویس پریسلی.
دازایی شاعرانه نمی نوشت. از نور ِ ماه در برکه ی پر از شکوفه ی گیلاس. از انسان می نوشت که تصادفی در ژاپن زندگی می کرد، اما می توانست هم که در نیویورک ِ هنری میلر، پاریس ِ ژانه ژنه و یا هرجای دیگری زندگی کند.
دازایی بارها دست به خودکشی زد. نخستین بار در بیست ساله گی. آخرین بار با خودکشی دوگانه در سی و نه ساله گی درگذشت.
در شب ۱۳ جون ۱۹۴۸ ناپدید شد. روزنامه ها در ۱۵ جون خبر ناپدیدشدن اش را دادند. پلیس به جست و جوی او در کانال تاماگاوا در نزدیکی خانه ش پرداخت. دازایی در یکی از داستان هاش این کانال را “رودخانه ی آدم خوار” نامیده بود. فصل باران آغاز شده بود و کار جست و جو را در رودخانه ای که آبش بالا می آمد، مشکل می کرد.
صبح ۱۹ جون، جسد او که با طناب به تومی یامازاکی (Tomie Yamazaki) بسته شده بود، پیدا شد.
۱۹ جون، سی و نهمین زادروز دازایی یا به حساب ژاپنی ها: چهلمین بود.

ژاپنی ها برای خودکشی واژه های گوناگونی دارند. درست مثل اسم های متفاوت برای دانه های برف. دو تا از این واژه ها شهرت جهانی یافته اند: هاراکیری و کامی کازه (harakiri وkamikaze).
سامورایی های قدیم دو شمشیر همراه خود داشتند، یکی برای مبارزه با دیگران و یکی برای کشتن ِ خود. اگر خود را می کشتند، حرف از “هاراکیری” در میان بود که Seppoekoe هم نامیده می شود. شکلی از خودکشی که حق ویژه ی سامورایی ها و اشراف زاده گان بود.
هاراکیری شکل پذیرفته، زیبا و آیینی خودکشی بود برای حفظ شرف، وفاداری و ایمان به قربانی کردن و شدن. سامورایی که مبارزه را باخته بود یا استادش را از دست داده بود، با دست زدن به هاراکیری می توانست شرف اش را حفظ کند و یا وفاداری ش به استاد را نشان دهد. شکل کار در کتاب چه راه نما توضیح داده شده بود: باید زانو می زدی، در وسط اتاق، و به تر که روی چیزی باشد کمی بالاتر از کف. شمشیر یا خنجری با اندازه ی خاصی به دست می گرفتی و به شکم فرو می بردی و به راست و چپ می چرخاندی. در کتاب چه، تعداد حاضران را هم نوشته بودند. یکی از شاهدان پشت سر می ایستد، با شمشیری بالا گرفته و آماده به ضربت برای جدا کردن سر؛ اگر گمان می رفت که هاراکیری با شکست مواجه می شود و یا کننده ی کار فوری نخواهد مرد.
سنت هاراکیری بیش از هزار سال عمر دارد و زمانی که پارلمان ژاپن ۱۸۶۹ پیش نهاد حذف این سنت را به رای گذاشت، دویست نفر از دویست و نه نفر به آن رای منفی دادند.
در سده ی بیستم، روزنامه های جهان، بارها از هاراکیری خبر داده اند.
امپراتور کبیر موتسوهیتو (Mutsuhito) در سپتامبر ۱۹۱۲ درگذشت و ژنرال و اشراف زاده کیتن ماره سوکی نوگی (Kiten Maresuki Nogi) برای اثبات وفاداری بی قید و شرط هاراکیری کرد. او ۸ سال پیش از آن قهرمان اشغال پورت آرتور (Port Arthur) شناخته شده بود. همسرش نیز در اثبات وفاداری به شوهر و امپراتور، هم زمان خودکشی کرد. روزنامه های آن زمان از وجد و خلسه ی “پنج میلیون نفر” خبر دادند. اما خیلی از واکنش ها نیز ستایش آمیز و از سر قدردانی نبود. برای مثال روزنامه ی فرانسوی اومانیته در آن زمان، این عمل را “دیوانه گی وحشت ناک” نامید. نویسنده ی آن گزارش نوشته بود که آیا این عمل چیزی “بیش از نمایش ِ کور و بی هوده ی تعصبی رازآمیز است”؟
یوکیو میشیما، نویسنده ی بزرگ ژاپن در ۲۵ نوامبر ۱۹۷۰ دست به هاراکیری نمایش گونه ای زد. هم خود ِ کار و هم شکلی که پیش رفت، سبب سر و صدا و انتقاد بسیار شد. دست یار ِ خودکشی او ماساکاتسو موریتا ( Masakatsu Morita) که پشت سر او ایستاده بود تا ضربه ی نهایی را بزند، تنها توانست خراشی بر گردن معشوق خود ایجاد کند و به دست یار دوم فورو-کوگا (Furu-Koga) نیاز بود تا به نتیجه ی نهایی دست یابد. او سر میشیما را از تن جدا کرد. بر اساس گزارش شاهدان، میشیما در آخرین لحظه ی زندگی ش به ارگاسم هم رسید، زیرا دست یار نخست اش موریتا را بی نهایت دوست می داشت. موریتا نیز فوری دست به هاراکیری زد، اما چنان عصبی و احساساتی بود که باز فورو-کوگا باید به کمک می آمد. وقتی یاسوناری کاواباتا (Yasunari Kawabata)، برنده نوبل ادبی سال ۱۹۶۸ وارد اتاقی شد که این عمل وحشت ناک در آن انجام شده بود، سپید از خشم سرش را تکان داد و گفت: “چه دست و پا چلفتی!”
کاواباتا خود یک سال و نیم بعد دست به خودکشی زد. او زمان دریافت جایزه در استکهلم گفته بود: “هر چه هم انسان از جهان بیگانه شده باشد، خودکشی راه حل نیست. هر چه آدمی که دست به خودکشی زده باشد، درخور ستایش باشد، بسیار دورتر از قدیسان جای دارد.”
زمان جنگ جهانی دوم، افسران ژاپنی، پس از شکست ارتش ژاپن در جنگ پاسیفیک، هاراکیری کردند. ساکنان سایپان (Saipan)، اوکیناوا(Okinawa) و جزایر پاسیفیک دست به خودکشی جمعی زدند. درست پس از تسلیم ژاپن به متفقین، مردان و زنان بسیاری بر درگاه کاخ امپراتور- خدا، هاراکیری کردند. همه ی اینان به کلام کاواباتا “بسیار دورتر از قدیسان” جای داشتند. این واژه های استاد بسیار “غیر ژاپنی” بود.
زمان جنگ به هزاران ارتشی ژاپن آموخته بودند که خودکشی آگاهانه، قربانی دادن و به ترین شکل اثبات وفاداری به امپراتور خدای گونه است. می گفتند کسی که این گونه مرگ آگاهانه را بگزیند، هم چون خدای بی مرگ جاودانه خواهد شد. این گونه مرگ را کامی کازه می نامیدند. کامی(Kami) به معنای خدا و کازه(Kaze) به معنای باد که برای ژاپن زمان اشغال مغول ها در سده ی سیزدهم برکت آور بود. واژه ی دیگر تای آتاری (tai atari) است به معنای حمله ی تن به تن. به تن خود نارنجک می بستند و خود را زیر تانک دشمن می انداختند. هواپیمای تک نفره ی ساخت کارخانه ی میتسوبیشی را از مواد منفجره می انباشتند و خلبان هواپیما را هدایت می کرد و به هدف می زد. خود را داخل موتور، قایق یک نفره یا اژدر(kaiten) انباشته از مواد منفجره می گذاشتند و به سیاه متفقین می زدند. در ژاپن شش تا هفت هزار خدای بی مرگ وجود دارد که یکی شان – شینتو – دین رسمی ژاپن است و در این دین مردن برای امپراتور خدای گونه زیباترین کار انسانی است. شینتو یعنی “راه ِ خدایان”. در ۱۹۴۶ این باور بیش تر ناسیونالیستی بود تا مذهبی و امریکاییان کوشیدند امپراتور هیروهیتو را وادار کنند تا اعلام کند که از نسل خدایان نیست. هدف امریکا از میان برداشتن دین شینتو نیز بود. این نکته موج نویی از خودکشی در ژاپن برانگیخت. چهره ی امپراتور ِ از خدایی برکنارشده را به سینه می چسباندند و هاراکیری می کردند. از ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۶ بیش ترین آمار خودکشی در ژاپن نسبت به هر جای دنیا در هر زمانی روی داده است.
خودکشی که در ادبیات، تئاتر و سینمای ژاپن حضور مسلطی دارد، یکی از جنبه های شخصیتی ژاپن است. ژاپن تنها کشور پیش رفته ی جهان است که سده های بسیاری در چنگ “فرهنگ خودکشی” است. در هر بیست و شش دقیقه یک خودکشی در آن ثبت می شود. پانزده نفر در روز و بیش از بیست هزارنفر در سال (آمار سال ۱۹۹۹). دانش آموزان ژاپن به دلیل گرفتن نمره ی کم در کلاس یا به دلیل آزار هم کلاسی ها دست به خودکشی می زنند. رعایت اصل مهم سامورایی: پیش از زیر تردید رفتن شرف باید آن را با خودکشی نجات داد. یوکیدو اوکادا (Yukido Okada) خواننده ی پاپ در ۱۹۸۶ به دلیل شکست در عشق خود را از طبقه ی هفتم ساختمانی به پایین انداخت. سی دانش آموز ژاپنی از او تقلید کردند، زیرا پس از او زندگی بی هوده شده بود و نیز آنان باید وفاداری به محبوب شان را نشان می دادند. پدر و مادر این نوجوانان از خودکشی فرزندان ناراحت نشدند، زیرا از چشم ژاپنی، خودکشی حقانیت دارد و آن که دست به این کار می زند پیروز است. در شکست زندگی زناشویی یا خیانت در زناشویی، پس از کشتن فرزندان دست به خودکشی می زنند. در سنت کهن ژاپن، فرزند از اموال شخصی به شمار می آید و برخی به زمان انتخاب مرگ برای خود، ترجیح می دهند تا اموال را نیز هم راه ِ خود ببرند. خودکشی از عشق نیز در ژاپن بیش از همه جای جهان است. شصت در صد خودکشی دوگانه میان عشاق روی می دهد، بیست درصد میان زوج ها و ده درصد میان عشاق کودک.
در صد کیلومتری توکیو و در پای کوه مقدس فوجی جنگل جوکای (Jukai) به معنای “دریای درختان” وجود دارد. نام دیگر آن “جنگل بی بازگشت” است. در این جنگل سه هزار هکتاری سالانه صد و پنجاه جسد غیرقابل شناسایی یافته می شود. از روباه و مار تا سگ های وحشی و کلاغ و لاش خوار از آن تغذیه کرده اند. این جنگل از سال ۱۹۶۰ جای خوب و محبوب خودکشی است. در این سال رمان پرفروش برجی در موج از ستشی مات سوموتو (Seitsji Matsumoto) منتشر شد. شخصیت اصلی رمان زن جوان زیبایی است. معشوق او که وکیل مشهوری است، پی می برد که زن و شوهرش در رسوایی سیاسی نقش حساسی دارند. زن به “جنگل بی بازگشت” می گریزد و با غرق کردن خود شرف خود را جاودانه می کند. این رمان با ارزش ادبی نیست اما در ۱۹۷۳، بر اساس آن فیلم تله ویزیونی ساخته و پخش می شود. موفقیت بسیار و عواقب فاجعه بار. صدها کاندیدای خودکشی، دختران و عشاق جوان بلیط یک طرفه سوی جنگل بی بازگشت خریدند تا به هر شکل ممکنی به زندگی شان پایان بخشند.
ژاپن جاهای خاص خودکشی زیاد دارد: آبشار کگون(Kegon)، آتش فشان می هارایاما (Mihara-Yama) و محله (گتو) ی تاکاشیمادایرا (Takashimadaira) که مادران در آن جا به فرزندان هشدار می دهند مراقب آدم هایی که از بالا فرو می افتند باشند.
رمان خودکشی ستشی ماتسوموتو هرچه هم از نظر ادبی بی ارزش باشد، در سنت ادبی سده های ژاپن ریشه دارد. در ادبیات هیج جای جهان، خودکشی به این اندازه حضور مسلط ندارد. و جز این خودکشی دوگانه “شین جو(sjinju)” نیز جای خاص دارد. و از این خودکشی دوگانه، شکل “جوشی (joshi)” بیش ترین شرح و توصیف را در ادبیات ژاپن یافته است. گونه ای خودکشی که با سنت سامورایی و هاراکیری به دلیل مرگ استاد یا محبوب ارتباطی ندارد.
چرا عشاق با هم خودکشی می کنند؟ به دلایل قابل پیش بینی. پاکیزه ترین و رومانتیک ترین دلیل آن است که عشاق چنان در با هم بودن شان سعادت مند و کامل بوده اند که هیچ چیزی قادر به جدا کردن شان نیست. تصمیم به مرگ می گیرند تا به روزی نرسند که حسرت شیرینی روزها و ساعت های رابطه شان را بخورند.

در این ژاپن ِ فرهنگ و سنت ِ خودکشی، کتاب چه راه نمای خودکشی و حتا دین خودکشی، اوسامو دازایی در نیمه ی نخست سده ی بیستم اش می زیست. او سه امپراتور خدای گونه را دید و نیز درخشش ِ آفتاب بالارونده در آسمان ژاپن را نیز تجربه کرد. همان آفتابی که از چند بمب اتمی بالا رفت و خاک ژاپن را از هم پاشید. نام یکی از کتاب هاش “غروب خورشید” نام دارد. زندگی ِ او در میان هاراکیری دوگانه ی ژنرال نوگی و هم سرش و خودکشی کامی کازه ی هزاران نفر در سی سال بعد جای دارد. به زمان زندگی ش، هاراکیری دیگر کاری طبیعی و احترام انگیز به شمار نمی آمد. زمزمه هایی در گرفته بود که به این خود قصابی ِ دیوانه وار ِ بازمانده از فرهنگ نیپون در ژاپن اشغال شده پایان داده شود.
غریب و شگفت این جاست که آغاز و پایان زندگی ش در فاصله ی همین تاریخ خودکشی ژاپن قرار گرفته است. سال ِ مرگ دازایی سال ممنوعیت هاراکیری است.
گل داودی، نماد ژاپن در زمان زندگی دازایی همه ی گل برگ هاش را از دست داد. او میان ِ بازمانده ی ژاپن کلاسیک و آغاز تابش آفتاب ِ ژاپن مدرن – که تجربه ش نکرد- زیست. او از نویسندگان ِ “نسل از دست رفته” بود. نسل ِ آدم های بی باوری که زاده شدند و در دهه های توفانی ِ سده ی پیشین که بسیاری از ارزش های گذشته به کنار نهاده شد، رشد کردند. در تاریخ ادبیات ژاپن، او از نویسندگان “جون بون گاکو(Junbungaku)” به شمار می آید. جریان ِ ادبی ِ پس از جنگ که نویسندگان به جست و جوی “ادبیات واقعی” بودند. نوشته های صریح و تکان دهنده، زیر تاثیر آزادی ِ نوین اندیشه، اگزیستانسیالیسم ِ اروپا و رمان واقع گرایانه ی امریکا.
دازایی نیز هم چون بسیاری از نویسندگان این نسل، دست به خودکشی زد. زندگی ش چنان از اندیشه ی خودکشی انباشته بود که رسیدن اش به سی و نه ساله گی را باید معجزه دانست. یکی از کتاب هاش “دیگر انسانی نیست” نام دارد. دلیل ِ خودکشی ِ او نفرت از زندگی بود. این که همراه با دوست دخترش این کار را کرد، از همین نفرت و دل به هم خورده گی بر می خاست. پنج (یا شاید شش) بار دست به خودکشی زد که سه بار آن همراه با یک زن بود.

اوسامو دازایی، نام مستعار تسوشیما شوجی(Tsushima Shûji) است که در ۱۹ جون ۱۹۰۹ در روستای کاناگی (Kanagi) واقع در شبه جزیره ی تسوگارو(Tsugaru)- شمالی ترین نقطه ی ژاپن- زاده شد. بعدها نوشت: “آدمی نه بیش از الاغ ِ تسوگارو، بی عقل و فرهنگ. می دانم اگر مرا با چکمه ببینی که در برف راه می روم، بی درنگ آن آدم ِ دهاتی را که هستم خواهی شناخت.” نوشته بود که تنها یک چیز می خواهد، و آن سادگی و بی ریایی ِ روستایی ِ تسوگارو است. جایی که تا پایان زندگی ش از آن هم راه با برف نام می برد. کتابی در ۱۹۴۴ چاپ کرد که در لوح اش دوبیتی سنتی قرار داده بود:


فرمت فایل: WORD

تعداد صفحات: 28

پس از ثبت دکمه خرید و تکمیل فرم خرید به درگاه بانکی متصل خواهید شد که پس از پرداخت موفق بانکی و بازگشت به همین صفحه می توانید فایل مورد نظر خورد را دانلود کنید. در ضمن لینک فایل خریداری شده به ایمیل شما نیز ارسال خواهد شد. لینک دانلود فایل به مدت 48 ساعت فعال خواهد بود.


مطالب مرتبط